test
test
test
test
test
test
test
test
o*o*o*o*o*o*o*o
با حال و روزی که پیدا کرده بود تنها فیروز عمید میتونست اونو از این مخمصه نجات بده. با خودش گفت
^^^^^*^^^^^
صدای سرخوش شادش مانند موجی از انرژی در فضای خانه طنین انداخت
سلام! من اومدم
مادر با شنیدن صدای او لبخند به لب آورد
از بالای کانتر سر کشید و پاسخش را داد
همزمان صدای تارا هم بلند شد: به به سلام عرض شد آتیش پاره ی پر سر و صدا! احوال شما؟
تمنا که در حال در آوردن مقنعه از سرش بود با شعف به خواهرش نگاه کرد و لحظه ای بعد با خوشحالی وسایلش را همان جا کنار در رها کرد و به سمت آغوش باز خواهرش تقریبا هجوم برد
^^^^^*^^^^^
رمان تمنای وصال اثر الناز محمدی
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم